من : یه احساسی شهریوری ..... !
دنیای به این بزرگی چه قدر قانون داره....هیچ وقت جای شب و روز عوض نمیشه ، هیچ وقت ماه و خورشید با هم دیده نمیشن ،هیچ وقت جای ماه های سال با هم اشتباه نمیشه....بازم یک سال دیگه گذشت ،بازم رسیدیم به شهریور و من دلتنگ و احساسی شدم ،دارم به هواش آلرژي پیدا میکنم ....رسیدم به یه سالگرد ، به یه ماه گرد مهم ،کاش بودم و خودم اون روزا رو میدیدم...اولین نفسامو ،اولین راه رفتنم و خیلی اولین های دیگه ....شهریور رو دوست دارم چون ماه منه.... چون مــــــــال منه....چون تو یکی از این شباش زمینی شدم....چون شباش زل می زنم به مهتابی که بیست و اندی ساله پیش از اولین لحظه هام داشته منو سیر میدیده....
شهریور رو دوست دارم چون همیشه برام یه شروع جدید بوده ، یه اتفاقی توش برام افتاده ،مهم ترین تصمیمامو شهریور گرفتم، گرچه خیلی از دوستام شاید ازم دور بودن و نشده با هم باشیم. ........ همیشه برای من شهریور شروع سال بوده نه نوروز ، همیشه توی شهریور به سالی که گذشت و کارایی که کردم و نکردم فکر میکنم.....توی شهریور یک سال از عمرم کم میشه و یک سال به قدمتم اضافه میشه......حس خیلی عجیبیه.....
شهریور ماهه منه.....چون چند ساعت بعد از بالا اومدن ماه من آغاز شدم.....ماهه منه چون توش عوض میشم..... فیلسوف میشم ، دکتر میشم ، جامعه شناس میشم ، روانشناس میشم ، شــــــــــــــــاعـــــــــر میشم ، ریاضیدان میشم...... و از همه مهم تر آروم میشم.....آروم میشم و خیالم راحته که یه شهریور دیگه رو هم دیدم و فصلای خدا هنوز با هم جابجا نمیشن...
توی شهریور عجیب میشم.... قریب میشم....تو شهر گم میشم....تو افکار گم میشم .....ساعتها به مورچه ای که از کنارم رد شده فکر میکنم و از آفرینشش لذت میبرم....تو شهریور همه چیز یه جور دیگس....همه چیز قشنگ و دلنشین
تو شهریور مهربون میشم.....
میگن گرگ ها با بالا اومدن قرص کامل ماه تو بعضی شبا قاطی میکنن و دیوانه وار شروع میکنن به زوزه کشیدن چون خیلی عاشقشن
کی میدونه ؟؟؟
یعنی شهریور رو منم تاثیر گذاشته که اینقدر آروم و مهربون شدم ؟؟؟ :-)
